مرا به خاطر بسپار

زندگی در پس این باز ی هاست گول بازی نخوریم.

مرا به خاطر بسپار

زندگی در پس این باز ی هاست گول بازی نخوریم.

فقر چیست؟؟

میخواهم  بگویم ......
 


فقر  همه جا سر میکشد .......
 


فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی  هم  نیست ......

 


فقر ، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی  ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست  .......
 


فقر  ،  همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می  

 

نشیند ......

فقر ،  تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد  

 

میکند ......

فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر ،  همه جا سر میکشد ........

                    فقر ، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست ..
                 

                فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سر کردن است 

   دکتر شریعتی

یک آقاى اهل دلى ، به رحمت خدا رفته بود و راهى آن دنیا شده بود . در آن دنیا ، در پیشگاه عدل الهى ، اعمال خوب و بدش را در ترازوى نقد گذاشتند و او را به سبب اهل دل بودنش شایسته ى آن دانستند که به بهشت برود و فرشته اى از فرشتگان بارگاه کبریایى ، دستش را گرفت تا او را به بهشت ببرد .


این آقاى اهل دل ، وقتیکه مى خواست وارد بهشت بشود ، متوجه شد که یک آقاى پیر مرد سپید مویى ، دم دروازه ى بهشت نشسته است و شباهت غریبى به رضا شاه دارد

.

با خودش گفت : این آقا چقدر شبیه رضا شاه است
!

فرشته گفت : خود رضا شاه است

پرسید : مى توانم چند کلمه اى با او حرف بزنم

فرشته گفت : چرا که نه ؟

آقاى اهل دل ، خودش را به رضا شاه رساند و سلامى کرد و گفت
:

-ببخشید که مزاحم تان میشوم قربان ! شما توى بهشت چیکار میکنید ؟

رضا شاه گفت : والله ! ما تا همین چند سال پیش توى جهنم بودیم ، اما از بس ملت ایران گفته اند
' خدا پدر شاه را بیامرزد ' به امر الهى ما را به بهشت آورده اند
.

آقاى اهل دل پرسید : خب ، چرا دم در نشسته اید ؟

رضا شاه گفت : والله ! از خدا که پنهان نیست ، از شما چه پنهان ، بیست سال پیش وقتیکه ما وارد بهشت شدیم ، یک دل نه صد دل عاشق یکى از فرشتگان بهشتى شدیم ، اما قانون بهشت این است که بدون ازدواج نمى توان به وصال هیچ فرشته اى رسید . حالا بیست سال است که من اینجا ، دم در ، نشسته ام ، و هیچ آخوندى وارد بهشت نمى شود که صیغه ى عقد مان را جارى کند
 

به خاطر تولدت

 http://ak.imgag.com/imgag/product/full/ap/3003100/graphic1.jpg

 

اسفند که هیچ فروردین و اردیبهشت و خرداد را هم دود  

کردم نیامدی 

بگذار نگذارند ، مهم این است که جای ترانه هایت لابه لای  

بهانه هایم خالیست، 

یک پاییز تمام از خود پرسیدم به خاطر ماندنت بنویسم یا خدای ناکرده، 

محض خاطر رفتنت،سپیدی برف های نیامده به یادم آورد که  

تولدت نزدیک است پس با یک توافق برفی می نویسم 

به خاطر تولدت